ن در فصل های پائیز و زمستان در هرمز و در میان مردم زندگی می کنم. آنجا خانه دارم. به عنوان یک غریبه زندگی در محیطی که غیر بومی باشی بسیار جذاب اما خیلی سخت است. یک سوی آن صمیمیت، خونگرمی و محبت را نشان می دهد، سوی دیگر آن می تواند بی مهری باشد که ناشی از حسادت و گاهی حماقت است. حتما جذابیت های زیستن بیشتر بوده است که تا به حال مانده ام.
برگزاری جشنواره های هنری ، معرفی رسانه ای آن و عوامل موازی دیگری موجب شده است که گردشگران اغلب به دور جزیره بروند و کوه های رنگی را ببینند. زیبائی زندگی در جزیره کمتر از طبیعت آن نیست. زندگی چیست؟ زیبائی چیست؟
در سه سال اول زندگی در هرمز این زن که مادر کنیز است برایم غذا درست می کرد
از او متشکرم
طبیعت زیبا بدون انسان معنا ندارد
چون انسان می تواند زیبائی را ببیند
ظهر ها در کوچه ها ماهی را روی ورقه فلزی کباب می کنند
گاهی اوفات من هم سهم خود را طلب می کنم
به اندازه گربه ها
در محله های سنتی هنوز درهای منبت کاری شده سنتی دیده می شود
دختران سوزندوزی می کنند
این نانوا خیلی مهربان است
حامی هنرمندان است
تا به حال پول نان از من نگرفته است
حالا برای نسل جدید دندان ها قلمروئی است برای زینت