دکتر احمد نادعلیان 10سال است که مهمان جزیرهای دور شده تا پس از تجربه انزوا در طبیعت، هنر محیطی را به مفهوم واقعی در دل اجتماع معنا ببخشد و از خانهای که زمانی پاتوق معتادان بوده، یک موزه شخصی بسازد و به زنان و کودکان آموزش نقاشی با خاکهای رنگی دهد تا گردشگران را از سراسر دنیا جذب جزیره هرمز کند. کشف هر روزه اسطورهها و افسانههای مردمی که در کوچههای تو در تو و پیچیده زندگی میکنند، زندگی با طبیعتی که نه مغلوب آن باید شد و نه غالب بر آن، کِشت هنر در خاکی بکر و رساندن منافع آن به ساکنان این خاک، همه و همه اهداف مردی است که میخواهد کاری متفاوت از دیگر هنرمندان رقم بزند و نامش را به یادگار زنده نگه دارد.
- خونه دکتر کدوم وره؟
هر جای ایران که ساکن باشید، رسیدن به این آدرس طولانی است و پرهیجان. در آخرین قسمت سفر، باید با یک شناور خودتان را به جزیره هرمز برسانید. از شناور که پیاده شوید، به هر کس بگویید که میخواهم به خانه یا موزه دکتر نادعلیان بروم، خوب میداند چطور باید راهنماییتان کند. برای بار اول، بهترین راه، استفاده از ماشینهای سهچرخهای است که در نزدیکی اسکله ایستادهاند. یک هزار تومانی میدهید و در مقابل دیوارهای مملو از رنگ پیاده میشوید.
«خونه دکتر کدوم وره؟ از این وره، از این وره» هر دیواری که تمام میشود، این عبارت و فلشهای زیر آن شما را به کوچه باریک و کوتاه دیگری راهنمایی میکند. اگر تنها باشید، حتی شاید یک لحظه وحشت کنید. اینجا کجاست؟ با این همه کوچههای پیچ در پیچ و خانههایی که مرجانها از میان دیوارهایش خودنمایی میکنند. شاید گاهی هم بیخیال فلشها شوید و بایستید به خواندن و تماشا کردن دیوارهای نقاشیشده. یکی نوشته: «خانه دوست کجاست؟» و دیگری از حافظ بیتی آورده است. راستش آن است که اگر به چند زبان زنده دنیا آشنا نباشید، حتما بعضی از دیوارنوشتهها را نخواهید فهمید!
خلاصه به یک کوچه بنبست میرسید؛ کوچهای که گرچه نام ندارد ولی دیوارهای کاملا رنگی و کندههای درخت خرما برای نشستن و تنه درختی که روی آن نقاشی شده و خیلی دیدنیهای ریز و درشت دیگر، نظر شما را به سر در خانهای جلب میکند که روی آن نوشته شده: «موزه دکتر احمد نادعلیان».
در آبی خانه را میگشایی و به دنیایی متفاوت قدم میگذاری. دنیایی که شاید هیچگاه باورت نشود که در گذشتهای نه چندان دور، ارزانترین و بیارزشترین خانه جزیره هرمز بوده است و مخفیگاه معتادان؛ خانهای خراب و نمور و بیروح، مملو از زبالههای موادمخدر و بطری و دیوارهای خط خطی شده که بعضیهایشان معنادار بودهاند و برخی فقط ارزش پنهان شدن زیر رنگهایی پرجان را داشتهاند.
نادعلیان سال88 این خانه خراب را میخرد تا از طریق آن بتواند جزیرهای را به اندازه توانایی اندیشههای نوی خود آباد کند.اگر از تمام زخمزبانهایی که شنیده است و ممانعتهایی که دیده، بگذریم، او توانسته هر روز یک گام پیش نهد تا رویاها و گذشتههای مردم جزیرهای پیچیده را به تصویر کشد و از طریق این ارزش افزوده، سرمایه فکری و مالی گرانقدری در هرمز، هم پسانداز کند و هم به جریان بیندازد.
- کودکی مملو از ترس و بیهنری
صحبت از کودکی احمد نادعلیان که میشود، سخنها را باید به دو دسته تقسیم کرد. یک بخشی که برایش گفتهاند و دیگری بخشی که خود به یاد دارد.
به قول ادیبان قدیم، آوردهاند که احمد نادعلیان در خانوادهای کوچرو در سنگسر به دنیا آمده است. فقط 10روز داشته که او را به ییلاق میبرند. در خردسالی، یکبار به زمین میخورد و مدتی بیمار میشود، تا حدی که برای نخستین بار طعم لاغرشدن بر اثر بیماری را میچشد. گویا ترسو نیز بوده است یا شاید او را ترسانده بودند. خلاصه هر چه بوده، احمد کوچک از هواپیما میترسیده است. این ترس را اضافه کنید به کمی وحشت از تنهایی یا تجربه نکردن فضاهای اجتماعیتر مثل مدرسه. زیرا روز اول دبستان، وقتی عمویش او را در حیاط مدرسه ترک میکند، احمد شروع میکند به گریستن. پس از مرور دوران پیش از دبستان، دکتر احمد نادعلیان از «آوردهاند که»ها میگذرد و خود مابقی روزهای کودکی و نوجوانیاش را توصیف میکند: «همیشه کمترین نمره کارنامهام تا کلاس پنجم دبستان، در درس هنر بود. کارنامههای قدیمیام گواه صحبتم است. ریاضیها همیشه 20بودند و هنرها... بماند... کودک خلاقی نبودم. یادم است یک روز معلممان گفت: برای کشیدن گیلاس باید 2دایره بکشید. و من نتوانستم. نبوغ هنری خاصی در من نبود و کسی هم نبوغی در من ندیده بود. بعد از دبستان وضعیت بدتر شد. حتی 2بار مردود شدم؛ یکبار وقتی در کلاس دوم راهنمایی درس میخواندم و بار دیگر وقتی شاگرد دوم دبیرستان بودم. البته تا دوم دبیرستان هر سال تجدیدیهای زیادی میآوردم. از آن سال به بعد اندکی انگیزه درس خواندن پیدا کردم، زیرا تازه متوجه شده بودم که در دانشگاه رشته هنر وجود دارد. کپی کردن از نقاشیهای بازاری عمویم و جمعآوری خرت و پرتهایی مثل سنگ و چوب و انجام کارهای دستی ازجمله کارهای آن زمانم بودم. با 2 سال تأخیر از دیگر هم سن و سالانم به دانشگاه هنر وارد شدم و آنجا هم جزء بهترینها نبودم ولی از پرکارترینها بهحساب میآمدم. چون کلکسیوندار خرت و پرتها بودم، بسیار سفر میرفتم و عکاسی میکردم و اسلایدهای آن را در کلاسها به هنرجویان نشان میدادم. پس از اتمام درس دانشگاهی و تدریس در دانشکده هنرهای زیبا، در انگلستان پذیرش گرفتم و همان سال نیز ازدواج کردم. تفاوتهای فرهنگی و باورهایی که از زندگی در ییلاقات و تفکر ایرانی در ذهنم جاخوش کرده بود، مرا به راهی جدید سوق داد؛ راهی که امروز بخشی از نتایج آن را در هرمز مشاهده میکنید.»
- ساختن برای خراب شدن
غلتکهایی که با حرکت دادن آنها بر ماسههای کنار دریا، طرحهایی را از خود بر جا میگذارند و چند لحظه بعد، باد یا آب آنها را به فراموشی میسپارد، ساعتهایی که در موزه بیعقربهاند، درخت و مار و انسانهایی که هر یک به نوعی بهشت مثالی را در باورهای مختلف ادیان نشان میدهند، نوشتن از صلح روی ساحل و حتی حک شدن نوشتههای صلحطلبانه از جای چرخ دوچرخهسواریهای ساحلی و خلاصه هر نقشی که پدید آمدنش با دنیایی از خلاقیت همراه بوده و به تصویر کشیدنش زمان برده و در اندک دقایقی خراب شده، یکی از تمهای غالب در آثار نادعلیان است؛ ساختن برای خراب شدن.
ریشه این آبادانیها و خرابیها در چیست؟ پاسخ این روند به زمانی بازمیگردد که دکتر درمییابد زندگی پر آشوب و پر سرعت در پاریس و لندن افراد را به یک معنویت شخصی (نه تبعیت از شریعتی خاص) سوق داده است. این کشش به فضای معنوی منحصر به فرد و میل به زندگی طبیعی (آن هم با هزینههای دوچندان)، نادعلیان را به داشتههای پیشین خود بازمیگرداند؛ به زمانی که در ییلاق زندگی طبیعی را تجربه میکرد، به زمانی که خود فضاهای معنوی حقیقی را درک کرده بود. تا حدی که وقتی به ایران بازمیگردد همراه همسر و فرزندش زندگی چادرنشینی را آغاز میکنند و از آن درس میآموزند و لذت میبرند.
مطالعات در هنر معاصر او را به اینجا میرساند که برای هنرنمایی، ماده را باید از اجزای همین طبیعت پیرامون دریافت کرد. پس به سنگ روی میآورد و مانند مردان گذشتههای دور ایران، بر تن سنگها نقشهایی متفاوت و خصوصا ماهی حک میکند و با چاشنی کردن تخیل شاعرانه به نگاه منتقدانه، تمام نقشهای حکاکیشدهاش را در طبیعت رها میکند. طبیعت، بوم و بستر جدید آثار او میشود.
شاید شما یا دیگران در آینده روزی سنگهای او را که نقش ماهی بر آنها حک شده، در دل رودخانههای مختلف بیابید و در این رهگذر، هم میل رهایی طراح را برای بازگشت به طبیعت درک کنید و هم اعتراض به صنعت و آلودگی این روزهای متفاوت از تاریخ بیتکرار را.
اینها همه مقدمههای نادعلیان بود تا پس از چند لحظه سکوت برایم بگوید که «طبیعت الگوی زمان و مکان قراردادی ما را عوض میکند. طبیعت مجال اندیشیدن به انسان میدهد و زمان را به لحظه بدل میکند. در این لحظه، چه تفاوتی دارد که سنگ حکاکیشده را در بستر رودخانه با پیشبینی عمر هزارساله رها کنم یا طرحی را بر ساحل دریا نقش بیندازم؟ عمر هزارساله و چند ثانیهای هر دو پوچاند و بیمقدار در برابر عشقی که در لحظه نصیبم میشود. ایمان دارم که چیزی جز عشق و دوستداشتن برایم در زندگی نخواهد ماند.»
- به سخره گرفتن زمان
ساعتهایی که در موزه نادعلیان قرار دارد، همه بیزمان هستند. هیچیک عقربه ندارند و زمان قراردادی را به تمسخر گرفتهاند. زمانبندی یک روز او نیز متفاوت از دیگران است. خانه و اتاق کار و موزه دکتر در یک فضا قرار دارد و مهمانان همه دوست دارند با این هنرمند متفاوت عکس بگیرند و از دیدار عجیبشان برای دیگران تعریف کنند. عکس گرفتنهای متوالی و به تبع آن از بین رفتن تمرکز، موجب شده نادعلیان برای مهر سال آینده که زمان جذب گردشگر است، تصمیم دیگری بگیرد؛ «احتمالا گم خواهم شد!» البته نه اینکه گمان کنید این دیدارها مورد پسند او نیست که اگر چنین بود، موزهای بنا نمیکرد و خانهاش را در موزهاش نمیساخت. اصرارهای متوالی بر عکس گرفتن حین کار و پرسشهای تکراری فراوان درباره نظر همسر دکتر و میزان همراهی او در کارهای متفاوتش و حتی انتظارهای نسبتا طولانی مهمانان برای بیدار شدن دکتر از خواب برای چند پرسش و امثال آن، او را آزردهخاطر میکند.